Saturday, January 29, 2011

ستار جان - هشیارنژاد جان - خواهشمندم از چرندگویی پرهیز کنید


ستار جان - هشیارنژاد جان - خواهشمندم از چرندگویی پرهیز کنید
هر کی ریش داره عمو نمیشه - هر خدا بیامرزی هم ندا نمیشه
شما با آهنگتون از خاطره ندا دارین سو استفاده میکنید
اون هم برای کسی که ارزش زندگی خودش رو نمیدونست
زشته - شرم آوره - بی وجدانی - بی فکریه - افت داره

Monday, January 24, 2011

شیر و خورشید قبول ولی بدون شمشیر

پرچم رسمی ایران شیر و خورشید است زیرا پرچم کنونی دولت آخوندی هرگز به رای مردم برگزیده نشده و خودسرانه توسط دولتی خودکامه علم گشته است. پرچم عنکبوت نشان کنونی با ایران و ایرانیان ضدیت دارد زیرا واژهای تازی بروی آن نگارش شده است گویی خدا زبان نفهم است و نمیتواند ستایش بندگان غیر تازی اش را بدون حضور مترجم درک کند - اگر خدا پرستی هدف بود که پرچمی با نوشتار «خدا بزرگ است» گزینه بسیار مناسبتری برای ایرانیان بود و از آن گذشته مگر شیر و خورشید از مخلوقات آفریدگار نیستند؟ آیا خدا با سلطان جنگل دشمنی داشت که او را به تشخیص یک آخوند از پرچم ما زدایید؟

اینگونه دخالت دین در ویرانگری نمادهای ملی ما تازگی ندارد زیرا حتی در پرچم تاریخی شیر و خورشید ما نیز میتوان دخالت اسلامگرایان را در افزودن شمشیر تازی به آن یافت گویی کسی نبود بگوید ای انسان اندیشمند مگر شیر ژیانی که تمام جانداران دنیا از او بیمناک اند نیازی به حمل سلاح سرد دارد و آن هم شمشیر منحنی تازیان به جای تیر و کمان آرش کمانگیر و گرز افراسیاب؟

اگر نام این پرچم تاریخی را ملاک بدانیم از هر کسی بپرسیم به درستی میگویند «شیر و خورشد» و نه شیر و خورشد و شمشیر یا شیر و خورشد و قمه پس حتی در نام این پرچم تمامیتش مشخص شده - شیر و خورشید نه کم نه بیش - بنابرین شیر و خورشید قبول ولی بدون شمشیر زیرا سر بریدن منش ایرانیان نبوده و نیست هر چند که در میان تازیان هنوز رایج است.

Wednesday, January 19, 2011

گلایه یک ایرانی از بازماندگان خاندان پهلوی

نخست قبل از آغاز سخنم باید بگویم که من به عنوان یک ایرانی از محمد رضا شاه و رضا شاه برای تلاششان در سازندگی و آبادانی کشورم سپاسگزارم زیرا برای من ارزش این دو مرد نهفته در کارنامه آنهاست که زیر بنای ایران نوین را پایه نهادند ولی علیرقم تمامی خدماتی که شاه و رضا شاه به کشورم کردند از بازماندگان خاندان پهلوی به سختی گله مندم چون گویی به جز نام خانوادگی هیچ نشان نیکی از نیاکانشان به ارث نبردند.

هر گاه پیشوند شاهزاده همراه نام کسی می آید مردم انتظار رفتاری همگام با این واژه را دارند زیرا شاهزاده یعنی کسی که باید الگو رفتاری نمونه در گرامیداشت فرهنگ کشورش باشد و با این نکته گلایه ام را با رضا آغاز میکنم که بر خلاف وظیفه اش در پاسداری از فرهنگ ایرانی نکوشیده و نامهای تازی «نور - ایمان - فرح» را برای هر سه فرزندانش برگزيده‌ است.

آیا این گزینش در شأن شاهزاده ای است که از کودکی برای پادشاهی ایران آموزش دیده و پرورش شده؟ آیا هیچ سلطان یا شیخ عربی را میشناسید که برای یکایک فرزندانشان نامهای فرانسوی برگزیند؟ حداقل شاه فقید نامهای ایرانی شهناز و لیلا را بر دخترانش نهاد اما گویی رضا از بیخ عرب است! آیا شاهزاده ما از ستیز تازیان با تمدن پارسی بیخبرند که حتی نام یکی از فرزندانش را از نامهای ایرانی بر نگزیند؟ آیا این ژرف نادانی کسی را که امید به رهبری ایرانیان را دارد نمیرساند؟

از رضا بگذریم انتقاد را به سوی آن دو شاهزاده ای میگشایم که در نهایت نا امیدی خودکشی کردند و همچنین از شهبانو برای پرورش فرزندانی که شکیبایی نبرد با مشکلات زندگی را نداشتند گرچه بازگویی این نکته بسیار تلخ است اما در گفتن حقیقت شرم روا نیست - خودکشی یک فرزند را میتوان به فال نگونبختی یک خانواده گرفت اما خودکشی دو فرزند جای تردیدی در کمبود روانی و پرورشی یک خانواده باقی نمی گذارد که بار آن پس از مرگ شاه بر دوش شهبانو بوده است.

از پیری اندرزی شنیدم که گفت اگر خود را با کار سرگرم کنی زمانی برای افسردگی نخواهی یافت و این نکته را در زندگی لیلا و علیرضا میتوان دید که گرچه از رفاه بسیار فراتری از دیگر هممیهنانشان برخوردار بودند هنوز افسردگی بر آنان چیره گشت و افسوس چون این دو شاهزاده میتوانستند الگویی در نیکورزی باشند ولی نه تنها گامی در راه نیک برنداشتند بلکه سرانجام با خودکشی الگوی یاس و شکست و سرخوردگی گشتند.

جای گفتن دارد که گاهی خودکشی نیز میتواند گامی هدفمند باشد و نمونه بارز آن را میتوان در خودسوزی اخیر «محمد بوعزیزی» بانی جرقه انقلاب تونس یافت و یا در نوجوانانی که در جنگ ایران و عراق بر روی مینزارها گام نهادند و یا خلبانان کاماکازی ژاپن در جنگ دوم جهانی ولی افسوس که حتی در آخرین تصمیمشان کسی خیری از خودکشی شاهزادگان ما ندید و آنان جان گرانقدرشان را بیهوده به دور انداختند.

سالها پیش ایرانیان حومه سانفرانسیسکو داوطلبانه سرمایه ای اندوختند و ساختمانی را در نزدیکی دانشگاه برکلی خریداری کردند و از آن مرکز آبرومندانه ای به نام «پرژن سنتر» برای گسترش فرهنگ ایرانی ساختند که هر سال جشن چهار شنبه سوری بزرگی در روبروی این مرکز بر پا میشود که مورد استقبال ایرانیان و آمریکاییها و دانشجویان خارجی است. باید پرسید چرا در سی سال گذشته خاندان پهلوی عرضه تاسیس چنین مرکزی را نداشته؟ چرا ما هیچ جای دنیا «پهلوی سنتر» نداریم که در آن کتابی در مورد شاه فقید بخوانیم؟ چرا هیچ بورس تحصیلی به نام پادشاه ما که مروج آموزش دانشگاهی در ایران بود نداریم؟ چرا هیچ سازمانی خیریه ای / کتابخانه ای / بیمارستانی به نام خاندان پهلوی وجود ندارد؟ آیا اداره چنین مراکزی نمیتوانست لیلا و علیرضا را با کار مثبتی مشغول کند که به جای پوچی زندگانیشان به کمک کردن به دیگران بیاندیشند و امیدوار باشند؟

چند سال پیش داریوش اقبالی خواننده برجسته کشورمان برای کمک به ترک اعتیاد ایرانیان سازمانی را با هزینه شخصی و همیاری همفکرانش بنیاد نهاد که گفته می‌شود تاکنون به ترک اعتیاد نزدیک به ۴۰ هزار نفر کمک کرده‌ است ولی علیرقم آنکه لیلا در گریبان اعتیاد چشم دوخت آیا خانواده پهلوی هیچ کمکی به این سازمان کرده اند؟ هزینه ورود هر سخنرانی رضا پهلوی آنچنان گزاف است که گویی وی هیچ علاقه ای به گفتگو با ایرانیان بی بضاعت را ندارد ولی دریغ از یک همیاری در یک «فاند ریزینگ» برای یک کار نیک یا شرکت در یک همایش مردمی - انتظاری که از یک شاهزاده بیجا نیست.

ولی همین شاهزاده در سو استفاده سیاسی از مرگ برادرش دریغ نمیکند و با فرصت طلبی هر چه بیشتر خودکشی وی را پشتیبانی و همدردی با مشکلات کنونی مردم ایران قلم میزند و به قولی نفت ریخته را نذر مسجد میکند اما خودکشی لیلا و علیرضا تنها نتیجه افسردگی و بی بنیگی مفرط آن دو بوده است. اگر درد لیلا و علیرضا از دست دادن پدر و رانده شدن از کشورشان بود دختران صدام هم در غربت زندگی میکنند و پدر و شوهر و برادرانشان را از دست داده اند ولی هنوز انقدر امید به زندگی دارند که دست به خودکشی نزنند.

برخی از دوستانم مرا نکوهش کرده که از مردگان به جز نیکی سخن نگویم و خرده گیری نکنم ولی این نگرش درست نیست زیرا در آن صورت دیگر کسی نباید از کارهای خمینی ایرادی بگیرد زیرا او نیز مرده است. اگر از کاستی این شاهزادهگان سخن گفتم از کینه و سنگدلی نبوده بلکه از فقر کارنامه باقیمانده آنهاست چه بسا اگر بازده شایسته ای از خود به جای میگذاشتند آنها را میستاییدم و به تلاششان افتخار میکردم اما افسوس اینگونه نبوده.

از شهبانو گلایه بسیار است زیرا اگر نام وی را به جستجوگر تصاویر گوگل بسپاریم او را در میان مهمانان طراحان برجسته مد دنیا ازجمله جشن «والنتینو» در رم و مراسم ختم «ایو سنت لورن» و تقدیر «ژان لویی شرر» و «سونیا رایکیل» در پاریس و نمایش نقاشیهای «کلادیو براوو» در نیویورک و«اندی وارهول» و «رومرو بریتو» در پاریس و مرکز هنر «فرانسوا پینو» در ونیز و غیره میابیم ولی دریغ از پشتیبانی از شرکت کتاب ایرانیان در لوس آنجلس یا سایت ایرانیان.کام و بالاترین.کام و نمایشنامه هوشنگ هوشنگ توزیع و شهره آغداشلو و کنسرت کیوسک و آبجیز و آیا نمیتوان گمان کرد که اگر شهبانو زمان بیشتری را در رسیدگی به فرزندانشان میگذراندند شاید میتوانستند از خودکشی آن دو جوان جلوگیری کنند؟

در پاسخ به گلایه من برخی از دوستان تحصیلات عالی شاهپور علیرضا را به میان می آورند ولی آیا میتوان به دانشگاه رفتن شاهزادگانی که انباشتن دانش و فرهنگ از وظایف آنهاست فخر ورزید؟ اگر شاهزاده ای به دانشگاه نرود که باید بر روزگارش گریست و از آن گذشته کجا میتوان کارنامه فرهنگی شاهزاده را یافت و ارزیابی کرد؟ هیچ نوشتار پژوهشی به نام علیرضا پهلوی در جستجوگر «گوگل اسکالر» که منبع معتبر اینگونه نوشتارهاست یافته نمیشود زیرا او هرگز پایان نامه دکترایش را به اتمام نرساند که نوشتاری قابل رجوع از خود به جای بگذارد و حتی درستی منبع نوشتار «مینوی خرد» را که اخیرا در سایتهای ایرانی به اسم او چاپ شده را نمیتوانیم بیازماییم زیرا مرجعی از آن را در هیچ سایت دانشگاهی نمیتوانیم بیابیم آن هم در روزگاری که بیشتر کارهای پژوهشی دانشگاه های معتبر آمریکا در جستجوگر گوگل اسکالر به ثبت میرسند - وانگهی فقط یک نوشته از یک دانشجوی رده دکترا کار ناچیزی است و ارزش ستودن آنچنانی ندارد بنابرین اگر نوشتارهای قابلی وجود ندارند که بتوانیم از آنها چیزی بیاموزیم و بستاییم باید با افسوس گفت که سالها تحصیلات عالی این شاهزاده عواید مثبتی برای جامعه نداشته.

برخی دیگر بر این باورند که خانواده پهلوی کارهای نیک بسیاری انجام داده اند اما نخواسته اند آشکارشان کنند و این نگرش آرزومندانه است زیرا زمانی که نیکورزی میتوانسته برای حفظ آبرومندی این خانواده کمک مفید و موثری باشد چرا کارهای نیک خود را پنهانی انجام دهند؟ خانواده ای که به خاطر خشم افکار عمومی از زادگاهشان گریزان شدند با مهر ورزی و کمک به دیگران میتوانستند موج کجفکری افراد را به راستی برگردانند لذا به پنهانگری نیاز نبود پس با منطق میتوان نتیجه گرفت که این گمان گزاف است زیرا من هم میتوانم ادعا کنم از خاندان پهلوی پشتیبانی کرده ام ولی نخواسته ام که آشکار شود.

آنچه که گفته شد تنها برای گریز از بتسازی و مرده پرستی ما ایرانیان است تا به جای آنکه از افراد کورکورانه بت بسازیم و مرده ها را تنها به دلیل مرگشان ستایش کنیم بتوانیم کارنامه افراد را بسنجیم و اگر پر بار بودند آن را تقدیر و اگر سبک بودند آن را نقد کنیم. اگر با چنین بینشی به پیشینه افراد بنگریم خواهیم دید زندگی و مرگ لیلا و علیرضا ارزشی بیش از یک خط در پاورقیهای تاریخ ایران نخواهند داشت - حقیقتی تلخ ولی اجتناب ناپذیر

Sunday, January 16, 2011

واژه «ما هستیم» چنان خار چشم بردران ارزشی شده صبح تا شب منفی میدن

من طرفدار حکومت سلطنتی نیستم و سیستم جمهوری را بیشتر می پسندم
ولی علیرغم این فرق بارز عقیدتی هنوز به شهرام همایون علاقه مندم زیرا
شیوه مبارزه مثبتی را در پی گرفته تا با آگاه کردن مردم با هویت و پیشینه
ایرانی خرافات و تازی پرستی را بزداید و همبستگی ایرانی را جایگزین آن کند
و این واژه ساده «ما هستیم» نمایانگر این جنبش است و با مبارزه سر سخت
برادران ارزشی با آن در بالاترین هراس رژیم را از این همبستگی میان مردم
را آشکار میکند پس به کوری دشمنان ایران ما هستیم

بالاترین عزیز این فیلتر لامذهبت رو درست کن

این فیلتر لامذهب بالاترین رو هر بار خاموش میکنیم صفحه بعدی دوباره واسه خودش روشن میشه
پس یا لامذهب رو کلا ورش دارین یا لطفا درستش کنین آزمایش کنین بعد به خورد مردم بدین!
چون انباشتن یه گزینه ساده بامبول نداره - من خودم تو کار نرم افزارم میدونم جریان چیه!

اول که لينكهای لامذهب رو سانسور کردین دیدین مردم دادشون رفت بالا دیدین دارین ضایع میشین
خواستین درستش کنین تا مثلا به مردم اجازه بدین خیر سرشون خودشون انتخاب کنن ولی با این
سیستم دوزاریتون ديگه لينكهای خلاف شریعه نمیتونه رای بياره چون اصلا كسی نمی بينتشون
پس یعنی سر مردم رو شیره مالیدین - راست میگین بذارین گزینه دیفالت فیلترتون خاموش باشه
و اونهایی که مذهبی هستن در راه خدا زحمت بکشن و لامذهب رو روشن کنن اجرشون بره بالا

Monday, January 10, 2011

بی بنیگی فرزندان شاه

به عنوان یک ایرانی افسوس میخورم که فرزندان شاه کشورم نه تنها نتوانستند
به خاک و مردم کشورشان کمکی کنند بلکه زندگیشان را نیز به پوچی دور انداختند.
اگر درد لیلا و علیرضا از دست دادن پدرشان و رانده شدن از کشورشان بود لازم به
گفتن است که دختران صدام هم در غربت زندگی میکنند و پدرشان و شوهرانشان و
برادرانشان را از دست داده ولی هنوز به زندگی انقدر امیدوارند که دست به خودکشی نزنند

Thursday, January 06, 2011

مهران مدیری و دزدی محتوی داستان قهوه تلخ

دوستداران سریال قهوه تلخ شاید ندانند مهران مدیری ایده اصلی سناریو خود را که
داستان مردی امروزی است که با سفر به گذشته خود را در دربار شاه میابد از کتاب
«ماشالله خان در بارگاه هارون الرشید» به نوشته طنز نویس معروف ایرج پزشکزاد
دزدیده و صفت نبوغی را که به او برای این کار تقلبی داده اند برازنده وی نیست

Download: ماشالله خان در بارگاه هارون الرشید

کتاب را از لینک بالا دانلود کنید و بخوانید و بخندید